ای نوبهار خندان از لامکان رسیدی
تاریخ انتشار: ۲۷ اسفند ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۳۱۵۰۸۵۴
احمد شاملو در جایی نوشته بود شعر یکسره خود زندگی است. قطعاً شاملو با همین عبارت کوتاه هم شعر را خوب تعریف کرده و هم زندگی را بهتر.
به زعم من، شعر تلخ است، همانقدر که شیرین، غمگین است و گاهی شاد، رنگ دارد و پی رنگ، مایه دارد و بنمایه، درست عین همان زندگی که با همه زندگی بودنش گاهی از شعر جا مانده و گاهی دوشادوشش گام برداشته و گاهاً با صراحت از آن پیشی گرفته است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
اواخر زمستان است و زندگی، کم رمق (شاید کم رمقتر از همیشهاش حتی) دارد به استقبال بهار میرود.
بهاری که به قول مولوی «خندان و خرامان دارد از لامکان میآید» و مولوی سراغ یار از او میگیرد و گوش به پاسخ بهار مینشیند! که بهار جان، تو که انقدر به یار ما شباهت داری این همه دلبری و افسونگری و رنگ و لعاب را از یار ما وام داری! یا از او خریدهای؟! کاش میشد از مولوی بزرگ پرسید که به پاسخش رسیده، یا هنوز نه؟!
البته این آرزوی من بود و آرزو هم که بر جوانان عیب نیست، البته فقط آرزو هان! نه آرزوها!
ای نوبهار خندان از لامکان رسیدی/ چندی به یار مانی، از یار ما چه دیدی؟
خندان و تازه رویی، سرسبز و مست بویی/ همرنگ یار مایی، یا رنگ از او خریدی؟
یا آنجا که استاد سخن، سعدی بزرگ که میگوید:
بامدادان که تفاوت نکند لیل و نهار/ خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار
صوفی از صومعه گو خیمه بزن بر گلزار/ که نه وقت است که در خانه بخفتی بی کار
به شخصه دوست داشتم که به سعدی بگویم من به قربان تمام سخنوری و نصیحت کردنهای نقضت، درست که شب و روز بیکار در خانه صبح را به شب و شب را به صبح گره میزنیم، اما به نظر حضرت عالی اگر ما قول دهیم بهار را در خانه نخوابیم و دنبال کار باشیم، پس فردای بهار کاری چیزی عایدمان میشود که پول پسته و آجیل شب عید سال آینده را در بیاوریم و بنشینیم کنار هفت سین کم رنگمان و از گل و بلبل و حال خوش دم بزنیم؟!
آن جاست که حافظ صدایم میزند و میگوید:
ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی/ از این بار ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی/ به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی
میگویم عین همیشه دمت گرم که تیر خلاصی. این بار هم دل میسپُرم به حالم و فالت کنار هفت سینِ بی جانِ هر ساله و همیشهام. و امید میبندم که نسیم نوروزی به مددم بیاید و چراغ امید دلم را روشن کند، (اهالی امید که نتوانستند) و غبار غم از دامنم بپراکند و به گلزارش ببردم و در کنار گلعذاری غزل گفتنام سرریز شود.
اما جانم به قربانت، خودت بودی و هم عصرم، غزلت خشک نمیشد این روزها؟!
آنچنان که معاصرم سایه شعر، ابتهاج بزرگ میگوید:
بهار آمد گل و نسرین نیاورد/ نسیمی بوی فروردین نیاورد
پرستو آمد و از گل خبر نیست/ چرا گل با پرستو همسفر نیست؟
چه افتاد این گلستان را چه افتاد/ که آیین بهاران رفتش از یاد؟
چرا خون میچکد از شاخه گل؟/ چه پیش آمد کجا شد بانگ بلبل؟
به قلم : تیام رازانی
انتهای پیام
منبع: ایکنا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت iqna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایکنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۳۱۵۰۸۵۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
امروز چهلم بهار است؛ جشنی که از یاد رفته!
«چهلم نوروز» مصادف با دهم اردیبهشتماه از جمله آیینهای وابسته به نوروز است. آیینی که در روزگار فعلی احتمالا نام آن به گوش کمتر کسی خورده است اما هنوز هم میتوان ردپایی از آن را در نقاط مرکزی ایران و شهرهایی مانند شیراز و کرمان دید.
به گزارش ایسنا، در ایرانِ باستان تحویل بهار مانند روزگار فعلی تنها با رسومِ پیش از این اتفاق شناخته نمیشد. نوروز یکی از مهمترین آیینها قلمداد میشد که ایرانیان برای پیش و پس از آن خود را آماده میکردند و کارها و مناسک خاصی انجام میدادند. بنابراین رسوم نوروزی مانند امروز تنها به جشنهایی مانند چهارشنبهسوری، خانهتکانی، سبز کردن دانهها، نوروزخوانی، جشن گلدان، تکمگردانی و... محدود نبود و تا مدتی بعد از نوروز هم ادامه داشت.
به همین علت است که برخی نوروز را نه یک روز و نه سیزده روز میدانند؛ به اعتقاد آنها نوروز یک بازه زمانی است. در این زمینه شبان میرشکرایی - مدیر اجرایی پرونده جهانی نوروز در یونسکو پیش از این به ایسنا، گفته بود: «از وقتی که این تحول طبیعی اتفاق میافتد، در نقاط گرمسیرتر به میانه زمستان میرسد و در نقاط سردسیر به میانه بهار. اشعاری هم داریم به این شرح که «اینک بیامده است به پنجاه روز پیش/جشن سده طلایه جشن نوروز روشنی»، یعنی جشن سده را طلایهدار نوروز و نوبهار دانستهاند. از آن طرف در حوزه فرهنگی شمال غرب ایران در منطقه آذربایجان تفسیری است که تا وقتی توت از درخت نیفتاده، نوروز است و زمان آن تا اواخر اردیبهشتماه است؛ یعنی یک بازه سهماهه برای نوروز داریم. هرکسی در این بازه سهماهه به سبک و سیاق، رنگ و آیین خودش نوروز را پاس میدارد و نمیتوانیم او را محدود به یک بازه زمانی کنیم.»
بر این اساس آداب و آیینهای مربوط به نوروز (بر اساس تعریف امروزی از این مناسبتِ ۱۳ روزه) در سه گروه پیشانوروزی، هنگام نوروز و پسانوروزی طبقهبندی میشود؛ موضوعی که بنابر آنچه گفته شد احتمالا در گذشتههای دور اینگونه نبوده است.
بختگشایی با توسل به ماهی دندانطلا!برای چله نوروز در شیراز دو جشن آب و گلهای محمدی و جشن بختگشایی برگزار میشد. جشن آب و گلهای محمدی که تا دوره قاجار تداوم داشت در باغ دلگشا به مدت یک هفته برگزار میشد.
جشن بختگشایی نیز در آرامگاه سعدی برپا میشد و آداب خاص خود را داشت. طبق این رسم، دخترانی که میخواستند بختشان باز شود و یا آرزو داشتند بچهدار شوند، باید تورهایی به رنگ سبز روی سر خود میانداختند و روی آن نُقل میگذاشتند و به شکلی که نقل از روی سرشان نیفتد از پلهها پایین میرفتند و مقابل حوضِ آرامگاه سرشان را خم میکردند تا نقل درون دهان ماهی دندان طلا بیفتد!
در این باور فرقی نمیکرد که اصلا ماهی دندانطلا وجود دارد یا نه و یا حتی اگر نمونهای نادر از آن پیدا شود، هدفگیری فرد باید چقدر دقیق باشد که نقل دقیقا در دهان ماهی بیفتد. احتمالا تنها موضوع مهم این بود که اجرای این رسم خیال دختران را راحت میکرد که آرزویشان برآورده میشود.
شیرازیها در کنار اجرای این مناسک یا نوعی آش به نام «دیگ جوش» میپختند و یا مشغول خوردن آش سبزی و کاهو میشدند.
جشنی برای درخواست سلامتیچهلم نوروز در کرمان آداب و آیینهای خاص خود را دارد که همچنان هم برخی به اجرای آن پایبند هستند. این آیینها در سال ۱۳۸۸ با عنوان «چهلم بهار» در فهرست میراث ناملموس ملی به ثبت رسیده است. کرمانیها «آیین تندرستان» یا «تندرستون» را اصلیترین بخش جشن چهلم بهار میدانند که هدف آن درخواست سلامتی و تندرستی است و هنوز به شکل جدی در این منطقه از کرمان برگزار میشود.
این جشن در یکی از مهمترین مناطق کرمان به نام «شیوشگان» به معنای محل شیون و زاری برگزار میشود. دعا برای گشایش بخت، بریدن چادر عروس در این روز، آب چهل ریختن برای زنان حامله یا زائو، پختن و خوردن آش اوماج و نواختن موسیقی از جمله آیینهای این جشن است.
جشن تندرستان در کرمان جشن تندرستان در کرماندر کوه شاهخیرالله منطقه پاریز کرمان نیز زیارتگاهی وجود دارد که در این روز مردم آنجا کنار یکدیگر جمع میشوند. عشایر در این روز با ظرفهای شیر که از شب قبل دوشیدهاند در دامنه کوه مستقر میشوند و با آن آش شیر میپزند تا در میان مردم تقسیم کنند.
سایر افراد هم زیرانداز میاندازند، چای درست میکنند و شیرینیهایی که از دوران دید و بازدیدهای نوروز باقی مانده را به یکدیگر تعارف میکنند. پس از آن هرکس که خواستهای دارد راهی زیارتگاه میشود.
با این حال این روزها جشن «چهلم نوروز» مانند گذشته رونق ندارد و تنها در مناطقی محدود، افراد خود را پایبند به اجرای آن میدانند، موضوعی که باعث میشود این فرهنگ کهن بیش از پیش به دست فراموشی سپرده شود و احتمالا تا چند سال آینده تنها فقط نامی از آن در فهرست میراث ناملموس ملی باقی بماند.
کانال عصر ایران در تلگرام